اليسای نازماليسای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مامان فیروزهمامان فیروزه، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
بابا اسیبابا اسی، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

الیســا پری کوچولوی مامانی

الیسا میره عروسی

سلام نبض مامی دخمره یکی یدونه چراغ خونه گل گلخونه عزیزه دلم دیشب عروسی پسرخاله ی سوگند جون بود خیلی خوش گذشت شما هم مثل همیشه خانوم خانوما بودی و گذاشتی به مامی کلی خوش بگذره از اولی که رفتیم تا موقع شام توی اون سروصدا لالا کردی من که هنگ کرده بودم دیگه گفتم دلم برات تنگ شد خودم بیدارت کردم تا یه کم شام بخوری کلا شش ماه نشده همه چی رو یه کوچولو هم که باشه تست کردی هر چی که خودم بخورم بهت میدم کلی هم خواستگار پیدا کردی که من عادت کردم تا بدون تحقیقات همشونو جواب میکنممممم تازه همکلاسی های قدیمم رو توی عروسی دیدم کلی با هم رقصیدیم وحال کردیم در مجموع شب خوبی بود بنابایی هم رفته بود سنگ نو تا اونم یه کمی حال کنه        ...
8 اسفند 1392

عکس های فرشته کوچولوی خونه ی ما

وای  خدا این دخمره چطوری این قدر ناز شده                                                                                                                                                                            &...
5 اسفند 1392

من اومدم با کلی تاخیر

سلام یکی یدونه ی من مامانی بهار داره میاد اما این دفعه زیبا تر از هر سال آخه این دفعه پر شکوفه تر و خوش بو تر از هر ساله آخه یه شکوفه ی نازه سفید به ش اضافه شده شکوفه ی زندگی من و بابایی الیسا خیلی خوش حالم گلم پارسال شما توی این روزا تو دله مامی بودی شگین ساله ۹۲ هم شما بودی البته به همراه من خیلی ساله محشری بود خوش قدمم و امیدوارم امسالم با قدم های مخملیت برکت زندگیمونو بیشتر کنی خدا جونم ممنون واسه عیدیه امسال که بهمون دادی وجودش برامون خیلی لذت بخشه جیگرم فکر کنم داری دندون در میاری که این قضیه منو مردد کرده که برات نیم سالگیتو جشن بگیرم یا بذارم واسه دندونیت جشن بگیرم هنو معلوم نیست چه میکنم دندونی رو که حتما میگیرم آخه دو تاش با هم...
5 اسفند 1392

این روزای خوشگل خانومم

  سلام عروسکه نازممممم   خلاصه مامان بزرگم اینا هم از مکه برگشتن با این که دمه رفتن توی بیمارستان بستری شد و قرار شد خاله هام تنها برن اما  خدا طلبیدش خاله هام قبل سواره هواپیما شدن گفتن ما بی مادرمون نمیریم اونم با رضایت خودش از بیمارستان مرخص شد وبهشون رسید و رفت خدا رو شکررررر حالا بماند که صحنه های فیلم هندیشو سانسور کردم آخه همه ی ما شوک شده بودیم حالا بگم از شما که حسابی شیطون شدی کارت شده آتیش سوزوندن وای میمیریم برات بگو دیگه از کی دل نمیبری کلی این بغل اون بغل میشی خلاصه سر شما دعواست مثل مامی آهن ربا داری  اینجام ولیمه ی خاله شهربانو توی مسجد رسول از دوربین سوگند جون   &nb...
1 اسفند 1392