الیسا میره عروسی
سلام نبض مامی دخمره یکی یدونه چراغ خونه گل گلخونه عزیزه دلم دیشب عروسی پسرخاله ی سوگند جون بود خیلی خوش گذشت شما هم مثل همیشه خانوم خانوما بودی و گذاشتی به مامی کلی خوش بگذره از اولی که رفتیم تا موقع شام توی اون سروصدا لالا کردی من که هنگ کرده بودم دیگه گفتم دلم برات تنگ شد خودم بیدارت کردم تا یه کم شام بخوری کلا شش ماه نشده همه چی رو یه کوچولو هم که باشه تست کردی هر چی که خودم بخورم بهت میدم کلی هم خواستگار پیدا کردی که من عادت کردم تا بدون تحقیقات همشونو جواب میکنممممم تازه همکلاسی های قدیمم رو توی عروسی دیدم کلی با هم رقصیدیم وحال کردیم در مجموع شب خوبی بود بنابایی هم رفته بود سنگ نو تا اونم یه کمی حال کنه ...